سلام
شعرزیبای حسنی و شنگول و منگول
شعرزیبای حسنی و شنگول و منگول حسنی زیر درختی نشسته رو سه پایه ننه حسنی سبزی رو پاک میکنه تو سایه روی درخت نشسته اون کلاغ خبرچین الاغه بارو بسته داره می یاد پاورچین …. صدای زنگ خونه پیچیده باز دوباره یه ماجرای تازه حسنی چه بی قراره حسنی میگفت کی هستی؟
شعرزیبای حسنی و شنگول و منگول
حسنی زیر درختی نشسته رو سه پایه
ننه حسنی سبزی رو پاک میکنه تو سایه
روی درخت نشسته اون کلاغ خبرچین
الاغه بارو بسته داره می یاد پاورچین
….
صدای زنگ خونه پیچیده باز دوباره
یه ماجرای تازه حسنی چه بی قراره
حسنی میگفت کی هستی؟ این وقت روز پشت در
…
صدا اومد از اونجا باز کن که من شنگولم
برس به دادم حسن من داداش منگولم
حسنی شدم بیچاره دلم طاقت نداره
اون گرگ پر افاده منگولو برد چه ساده
….
من اومدم سراغت تو مثل پهلوانی
بپر روی الاغت حسنی تو قهرمانی
….
حسنی کلاشو برداشت گفت که رفیق راتم
بریم سراغ گرگه تا آخرش باهاتم
…
کنار تخته سنگی گرگه یه میزی چیده
حسنی از اون دور دورا دیگ غذاشو دیده
…
حسنی چشاشو بسته پریده توی میدون
گرگه سرش شکسته خسته و زار و گریون
حسنی پرید بالا و پایین کمک میکرد الاغه
سر گرگ و زد به زمین نوکش می زد کلاغه
…
وقت نجات رسیده رفت به سراغ منگول
طنابشو چسبیده آقا حسنی با شنگول
حالا دیگه شب شده دست حسن چراغه
همه چی مرتب شده حسنی روی الاغه
برچسب ها :سرگرمی ، شعرزیبای حسنی و شنگول و منگول ، شعرهای حسنی ، شعرهای قدیمی ، شعروقصه ، شعروقصه کودک ، قصه ، قصه برای کودکان ، قصه جدید ، قصه کودکان ، قصه گو ، قصه های جدید برای کودکان ، قصه های حسنی ، قصه های کودکان ، قصه های کودکانه ، مجله سرگرمی اسکیمو ، نوار قصه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱