کد خبر : 27657
تاریخ انتشار : چهارشنبه 11 فروردین 1395 - 14:08
335 بازدید بازدید

حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان

حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان

  حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان حسنی یه ساک خریده   میخواد بره به کرمان هر چیزی رو که دیده      گذاشته تو چمدان ساکش پر از لباسه   لباس های رنگارنگ حسنی تو اون گذاشته    جوجه ای ناز و قشنگ یه پشتی و یه ساعت  یه فرش نرم و راحت …. ننه حسنی بهش

 

X  سرگرمی X  شعرهای حسنی X  شعرهای قدیمی X  شعروقصه X  شعروقصه کودک X  قصه X  قصه برای کودکان X  قصه جدید X  قصه کودکان X  قصه گو X  قصه های جدید برای کودکان X  قصه های حسنی X  قصه های کودکان X  قصه های کودکانه X  مجله سرگرمی اسکیمو X  نوار قصه X  حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان X  شعردرباره شعرکرمانX  سرگرمی X  شعرهای حسنی X  شعرهای قدیمی X  شعروقصه X  شعروقصه کودک X  قصه X  قصه برای کودکان X  قصه جدید X  قصه کودکان X  قصه گو X  قصه های جدید برای کودکان X  قصه های حسنی X  قصه های کودکان X  قصه های کودکانه X  مجله سرگرمی اسکیمو X  نوار قصه X  حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان X  شعردرباره شعرکرمانحسنی میره به کرمان خونه مش تقی خانX  سرگرمی X  شعرهای حسنی X  شعرهای قدیمی X  شعروقصه X  شعروقصه کودک X  قصه X  قصه برای کودکان X  قصه جدید X  قصه کودکان X  قصه گو X  قصه های جدید برای کودکان X  قصه های حسنی X  قصه های کودکان X  قصه های کودکانه X  مجله سرگرمی اسکیمو X  نوار قصه X  حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان XX  سرگرمی X  شعرهای حسنی X  شعرهای قدیمی X  شعروقصه X  شعروقصه کودک X  قصه X  قصه برای کودکان X  قصه جدید X  قصه کودکان X  قصه گو X  قصه های جدید برای کودکان X  قصه های حسنی X  قصه های کودکان X  قصه های کودکانه X  مجله سرگرمی اسکیمو X  نوار قصه X  حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان X  شعردرباره شعرکرمانX  سرگرمی X  شعرهای حسنی X  شعرهای قدیمی X  شعروقصه X  شعروقصه کودک X  قصه X  قصه برای کودکان X  قصه جدید X  قصه کودکان X  قصه گو X  قصه های جدید برای کودکان X  قصه های حسنی X  قصه های کودکان X  قصه های کودکانه X  مجله سرگرمی اسکیمو X  نوار قصه X  حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان X  شعردرباره شعرکرمان  شعردرباره شعرکرمان

حسنی میره به کرمان خونه مش تقی خان

حسنی یه ساک خریده   میخواد بره به کرمان

هر چیزی رو که دیده      گذاشته تو چمدان

ساکش پر از لباسه   لباس های رنگارنگ

حسنی تو اون گذاشته    جوجه ای ناز و قشنگ

یه پشتی و یه ساعت  یه فرش نرم و راحت

….

ننه حسنی بهش گفت:   ننه ننه جون فدات شم

ساکت چقدر سنگینه   فربون دست و پات شم

….

ساکت باید خالی شه  وقت سفر به کرمان

برات تو اون می زارم  یه حوله و یه لیوان

داستان رز صورتی کوچولو

گذاشت میون ساکش   ننه حسنی یه مسواک

جوجه ناز در اومد    به جاش یه حوله پاک

….

میرم به باغ ماهان   همراه مش تقی خان

می رم به قلعه بم   حمام گنجعلی خان

ازشهر خوب کرمان   برات زیره می یارم

قاووت و پسته تر    توی ساکم می زارم

…….

رفتن با هم دیدن    حمام گنجعلی خان

چند تا دونه عروسک   اونجا توی حمومه

آدم بزرگ و کوچک   اونجا سنگ تمومه

…….

حسنی میگفت: تقی خان    اینجا یه باغ نازه

باغ قشنگش ماهان   درش همیشه بازه

دوداستان زیبا وخواندنی

حسنی و مش تقی خان    رفتن به قلعه بم

…..

ارگ قدیم قشنگه   مال قدیم ندیماس

باید بیای ببینی    قلعه بم چه زیباست

حسنی تو شهر کرمان   خیلی جاها رو دیده

اونجا برای ننش   پسته تر خریده

……

دوباره رفت ترمینال   تو دست اون چمدون

می گفت چقدر بزرگه   شهرقشنگ کرمون

 

به این نوشته از ۵ چند امتیاز می دهید؟
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

عکس

تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب
advanced-floating-content-close-btn