کد خبر : 25009
تاریخ انتشار : دوشنبه 26 بهمن 1394 - 16:31
39 بازدید بازدید

لحظه‌ وداع فاطمه(س) با علی(ع) به روایت دکتر علی شریعتی

لحظه‌ وداع فاطمه(س) با علی(ع) به روایت دکتر علی شریعتی

لحظه‌ وداع فاطمه(س) با علی(ع) به روایت دکتر علی شریعتی مجله سر گرمی اسکیمو:اکنون، نود و پنج روز است که پدر مژده مرگ داد و مرگ نمی‌رسد. چرا، امروز دوشنبه سوم جمادی الثانی است، سال یازدهم هجرت، سال وفات پدر. کودکانش را یکایک بوسید: حسن هفت ساله، حسین شش ساله، زینب پنج ساله وام کلثوم

	انتخاب٬ ایام فاطمیه٬ حضرت علی(ع)٬ حضرت فاطمه زهرا (س)٬ دکتر علی شریعتی٬ سایت اسکیمو٬ شهادت حضرت فاطمه(س)٬ فاطمه٬ فاطمیه٬ متن ادبی شهادت حضرت فاطمه٬ مجله سرگرمی اسکیمو٬ مقاله درباره شهادت حضرت فاطمه٬ وداع فاطمه(س) با علی(ع)  لحظه‌ وداع فاطمه(س) با علی(ع) به روایت دکتر علی شریعتی نتیجه تصویری برای فاطمه فاطمه است

لحظه‌ وداع فاطمه(س) با علی(ع) به روایت دکتر علی شریعتی

مجله سر گرمی اسکیمو:اکنون، نود و پنج روز است که پدر مژده مرگ داد و مرگ نمی‌رسد. چرا، امروز دوشنبه سوم جمادی الثانی است، سال یازدهم هجرت، سال وفات پدر. کودکانش را یکایک بوسید: حسن هفت ساله، حسین شش ساله، زینب پنج ساله وام کلثوم سه ساله. و اینک لحظه وداع با علی چه دشوار است. اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد”اُم رافع” بیاید، وی خدمتکار پیغمبر بود. از او خواست که::

ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شستشو دهم

با دقت و آرامش شگفتی غسل کرد و سپس جامه‌های نوی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود. به اُم رافع گفت:

بستر مرا در وسط اطاق بگستران.

آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند. لحظه‌ای گذشت و لحظاتی …ناگهان از خانه شیون برخاست. پلک‌هایش را فرو بست و چشمهایش را به روی محبوبش که در انتظار او بود گشود. شمعی از آتش و رنج، در خانه علی خاموش شد.

و علی تنها ماند با کودکانش. از علی خواسته بود تا او را شب دفن کنند، گورش را کسی نشناسد، آن دو شیخ از جنازه‌اش تشییع نکنند. و علی چنین کرد. اما کسی نمی‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی‌داند کجا؟ در خانه‌اش؟ یا در بقیع؟ معلوم نیست. آنچه معلوم است، رنج علی است، امشب بر گور فاطمه. مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفتگوی آرام علی دارد. و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بی پیغمبر، بی فاطمه، همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است. ساعتها است.

شب، خاموش و غمگین زمزمه درد او را گوش می‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی وفا و بدبخت ، سکوت کرده‌اند، قبرهای بیدار و خانه‌های خفته می‌شنوند. نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی بر می‌آید از سر گور فاطمه به خانه خاموش پیغمبر می‌برد:

آفتاب را بر سفره های عشق، قسمت کنیم متن های زیبا درباره جشن نیکوکاری

“بر تو، از من و از دخترت، که در جوارت فرود آمد و بشتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا. از سرگذشت عزیز تو، ای رسول خدا شکیبائی من کاست و چالاکی من به ضعف گرائید. اما، در پی سهمگینیِ فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست. من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه حلقوم و سینه من جای دادی. “انالله واناالیه راجعون”. ودیعه را باز گرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانهای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند. هم اکنون دخترت ترا خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او هم‌داستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر. اینها همه شد، با اینکه از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است. بر هر دوی شما سلام، سلام وداع کننده‌ایکه نه خشمگین است نه ملول.”

لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد، گوئی با هریک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است. درمانده و بیچاره بر جا ماند، نمی‌دانست چه کند، بماند؟ باز گردد؟ چگونه فاطمه را اینجا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گوئی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است، با هزاران توطئه و خیانت و بیشرمی انتظار او را می‌کشد. و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسئولیت‌هائی که تنها چشم براه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟ درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟ احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟ به فاطمه توضیح می دهد:

10 متن مجری سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)

“اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همینجا ماندم ، نه از آنروست که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده ام.”

آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گوئی می خواست به او بگوید که: “این ودیعه عزیز را که به من سپردی، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم. سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آنچه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.”

فاطمه این چنین زیست و این چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه ستمدیدگان که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه قربانیان زور و فریب، نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه دلهای مجروح را لبریز می‌ساخت.

این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق خواهی و عدالت طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است. از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است ، فاطمه یک زن بود، آنچنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. “تصویر سیمای” او را پیامبر، خود رسم کرده بود واو را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود. مظهر یک “دختر”، در برابر پدرش. مظهر یک “همسر”، در برابر شویش. مظهر یک “مادر” ، در برابر فرزندانش. مظهر یک “زن مبارز و مسئول”، در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌اش. وی خود یک “امام” است. یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده آل برای، یک “اُسوه” یک “شاهد” برای هر زنی که می‌خواهد “شدن خویش” را خود انتخاب کند.

انشا درباره دروغ با چند نگارش زیبا و مفهومی

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی در خانه پدرش، خانه همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد. نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از “مریم” سخن می‌گفت. گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کرده‌اند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه‌شان را بکار گرفته‌اند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندیهای اعجازگر کرده‌اند. اما مجموعه گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوشش‌ها و هنرمندی‌های همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را باز گویند که:

“مریم مادر عیسی است”.

و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم، باز درماندم

خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمدۖ است دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است…

به این نوشته از ۵ چند امتیاز می دهید؟
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین اخبار

عکس

تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب تابناك وب
advanced-floating-content-close-btn